رفتن به محتوای اصلی
x

خودخواهی و غرور، دو چیز متفاوتند، هر چند که معمولا مترادف گرفته می‌شوند. ممکن است کسی مغرور باشد اما خودخواه نباشد. غرور بیشتر به تصور ما از خودمان بر می‌گردد، خودخواهی به چیزی که دیگران درباره ما می‌گویند...! 

...ممکن است بدون قصد بدخواهی برای دیگران بدی کرد و می‌توان از روی سهو و خطا سبب بدبختی دیگران شد. بی فکری، عدم توجه به احساس دیگران و عدم تصمیم باعث چنین کارهایی می‌شود...!

 

خطرهای بزرگی که از خارج می‌رسند خیلی کوچک و حقیرند باید از خودمان بترسیم. افکار بد و شک و تردید به منزله دزدان است. عیوب ما حکم قاتلین را دارد .بزرگترین خطر در باطن ما جایگزین است. کسی که جان ما و پول ما را تهدید می‌کند قابل توجه نیست به غیر از چیزی که روح ما را تهدید می‎‌کند از کسی نباید بترسیم.

چه رنجی است لذت ها را تنها بردن وچه زشت است زیبایی‌ها را تنها دیدن وچه بدبختی آزاردهنده‌ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت‌تر از کویر است. در بهار نسیمی که خود را بر چهره‌ات می ‌زند یاد تنهایی را در سرت بیدار می‌کند. هر گل سرخی بر دلت داغ آتشی است.

خیلی وقت است رسیده‌ام به این مطلب که از خیلی جهات، این که شکم آدم‌ها را پر کنی شرف دارد به این که بخواهی توی مغز پوکشان چیزی را فرو کنی. چون بابت آن که چیزی فرو می‌کنی توی شکم شان – حالا هرچه که می‌خواهد باشد- پول خوبی بهت می‌دهند. اما بایت این که مغزشان را پر کنی، پهن هم بارت نمی‌کنند. لابد‌، چون فکر می‌کنند به حد کافی پر هست و همین طوری هم خیلی چیز حالی شان می‌شود که از سرشان هم زیاد است و بیشتر از این می‌خواهند چه کار!؟”

خداوند برای هرکس همونقدر وجود داره که او به خداوند ایمان داره. این یک رابطه دو طرفه است. خداوند بعضی‌ها نمیتونه حتی یه شغل ساده برای مومنش دست و پا کنه؛ یا زکام ساده‌ای رو بهبود بده. چون مومن به چنین خداوندی توقعش از خداوندش این مقدار بیشتر نیست. خداوند آن شبانی که با موسی مجادله می‌کرد، البته با خداوند موسی. ابراهیم هم سنگ نیست. و خداوند ابراهیمی که از شدت ایمان در آتش میره یا تیغ بر گلوی فرزندش میکشه. البته که از خداوند آن شبان بزرگتر و قوی تره. اما حتی چنین خداوندی هم در برابر خداوند علی به طرز غریبی کوچیکه.

اینجا، بعضی‌ها زندگی نمی‌کنند، مسابقه‌ی دو گذاشته‌اند. می‌خواهند به هدفی که در افق دوردست است برسند؛  و درحالی که نفسشان به شماره افتاده، می‌دوند و زیبایی‌های اطراف خود را نمی‌بینند.

آن وقت روزی می‌رسد که پیر و فرسوده هستند و دیگر رسیدن و نرسیدن به هدف، برایشان بی‌تفاوت است ..!

اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْ هَمَسَاتِ قُلُوبِنَا، وَ حَرَكَاتِ أَعْضَائِنَا وَ لَمَحَاتِ أَعْيُنِنَا، وَ لَهَجَاتِ أَلْسِنَتِنَا فِي مُوجِبَاتِ ثَوَابِكَ حَتَّى لَا تَفُوتَنَا حَسَنَةٌ نَسْتَحِقُّ بِهَا جَزَاءَكَ، وَ لَا تَبْقَى لَنَا سَيِّئَةٌ نَسْتَوْجِبُ بِهَا عِقَابَكَ.

پک زدن به سیگار هیچ  معنایی ندارد الا نوعی لجاجت با خود، و حتی لجاجت در تداوم نوعی عادت. عجیب‌ترین خوی ِ آدمی این است که می‌داند فعلی بد و آسیب رسان است، اما آن را انجام می‌دهد و به کرات هم. هر آدمی، دانسته و ندانسته‌، به نوعی در لجاجت و تعارض با خود بسر می برد‌، و هیچ دیگری ویرانگرتر از خود ِ آدمی نسبت به خودش نیست.

سال ها پیش از زبان شیرین مرحوم دکتر رضازاده شفق شنیدم که می گفتند: 

انتـــــــــقاد ورزش ملی ایرانی هاست. هرکس صبح که از خواب برمی خیزد دریک صف طولانی از مردم قرار می گیرد و با باز کردن دستهای خود به دو طرف همۀ کسانی را که پیش روی هستند مورد انتقاد قرار می دهد. غافل از اینکه عده زیادی پشت سر او ایستاده اند و با دست به او اشاره می ‌کنند. اما متأسفانه باید بدانیم که این ورزش ملی جامعه را سالم تر نمی کند چون لبه تیز عیب جویی هرگز متوجه خود انتقاد کننده نمی شود و افزون بر این متأسفانه مردم انتقاد را جانشین اقدام به حساب می آورند...!

تحت نظارت وف ایرانی