دنیا سرای فنا و رنج و دگرگونیها و عبرتهاست. سرای فناست زیرا کمانش را کشیده، نه تیرش به خطا میرود، و نه جراحتهایش مداوا میگردد. زنده را با تیر مرگ و تندرست را با تیر بیماری، و نجاتیافته از سختی را با تیر سختی و هلاکت نشانه رفته است. خورندهایست که سیر نمیگردد و نوشندهای است که سیراب نمیشود. دنیا سرای رنج است، چون، انسان چیزی را گرد میآورد که نمیخورد و خانهای میسازد که در آن نمینشیند، پس از مدتی به سوی خداوند میرود در حالی که نه مالی بر میدارد و نه ساختمانی را با خود میبرد. دنیا سرای دگرگونی است، زیرا تو میبینی کسی که روزی مردم بر وی ترحّم میکردند دیگر روز بر او غبطه میخورند، و آن که بر وی غبطه میخورند پس از مدتی بر او ترحم میکنند. و این نیست مگر به سبب نعمتی که از میان رفته و رنجی که فرود آمده.دنیا سرای عبرت است، چون تو میبینی که انسان همین که به آرزویش نزدیک میشود ناگهان مرگ درمیرسد و رشته امیدش را میبُرد. پس نه به آرزویش میرسد، و نه رها میشود [تا به زندگی ادامه دهد]. سبحان الله! چه فریبنده است سرور و شادمانیاش، و چه عطشآور است سیرابیاش، و چه گرمازاست سایهاش! نه آنچه میآید بازگرداندنی است، و نه آنچه گذشته بازگشتنی است. سبحان الله! چه نزدیک است زنده به مرده به خاطر ملحق شدنش به او، و چه دور است مرده از زنده به خاطر جداییاش از او!