"بار دیگر، شهری که دوست می داشتم از نادر ابراهیمی"
هلیا!
احساس رقابت، احساس حقارت است.
بگذار که هزار تیر انداز به روی یک پرنده تیر بیندازند.
من از آنکه دو انگشت بر او باشد انگشت برمیدارم.
رقیب، یک آزمایشگر حقیر بیشتر نیست.
بگذار آنچه از دست رفتنی است از دست برود.
تو در قلب یک انتظار خواهی پوسید.
من این را بارها تکرار کردم.